سخت ترين كار دنيا
به نظر من تا همين الان بايد اعتراف كنم سخت ترين كار دنيا از شير گرفتن بچه هاست الان دقيقاً از يك شنبه هفته قبل كه آدرينا توي ترك خواب راحت نداشتم و اكثر شبها و نيمه شبها مراسم داريم.
اول راه كه اوايل فروردين بود كم كم كم شيرا را كم كردم و بعدش هم روزش را قطع كردم تا اون موقع بهانه گيري هاي زياد اما واي واي واي به اون روزي كه شب را قطع كردم اول رسماً بيچاره شدنم بود بعد كم كم به انواع راههاي قديمي متوسل شدم تا رسيدم به چسب زخم شايد وابستگي تمام بشه با اينكه اصلاً قلباً راضي نبودم و مشاور هم گفته بود اين كار را نكن اما واقعاً چاره اي نبود ................
حالا نزديك آدرينا وارد سه سالگي شده و من تمام موهاي كنار سرم داره سفيد مي شبه تا 8 ماهگي كه 5 تا 11 شب فقط گريه مي كردي بعد يك مدت خوب بودي دوباره يك مدت همون آش و همون كاسه اما كمتر چون بزرگتر شده بودي من هم آدم بسيار حساس كه خيلي اذيت مي شم با هر قطره اشكت يكي از موهاي مامان سفيد مي شه حالا اين چند شب هم برگشتي به دوران نوزادي و چنان گريه مي كني كه نگو و نپرس ديشب نيم ساعت توي كوچه راه بردمت تا كمي آرام شدي فقط جيغ و گريه و هيچ چيزي هم توجه ات را جلب نمي كرد .
اميدوارم اين مامان بزرگ اشرفت دست به خاكستر مي زنه طلا بشه چون واقعاً كمك بسيار بسيار زيادي كرده و مي كنه و هميشه از راهنمايي هاش استفاده مي كنم . بابا اسي اش ام كه نگو و نپرس فرشته تمام عيار با يك عمه شقايق مهربون .
خدا را شكر مي كنم حالا كه مامان و بابام از من دورند اين همه فرشته كنارم هستند رئيس فرشته ها هم كه بابا حميده