نازنین مامان

دیشب برای دومین بار من را خواباندی و خودت بیدار بودی این خیلی بده عزیزم من هم که از خستگی شهید شده بودم هیچی نفهمیدم بابا حمید هم که کلاً هنوز سرش به بالش نرسیده خر  و  پف ...............

خدا خودش مواظب شما کوچولوهاست چون اگه غیر از این باشه معلوم نیست چه اتفاقی بیفته .

عزیز دل مامان هر روز که داری بزرگ تر می شی من دلم حتی برای یک روز قبلت هم تنگ میشه البته بزرگ شدنت بهترین و زیباترین لذت دنیاست اما اما اما الان وقتی یادم می افته چقدر زیبا چهار دست و پا می رفتی می خوام جیغ بزنم فقط می توانم فیلمهات را ببینم .

دیروز رفتم خیابان سنایی عجیب غریب گران بود ، برف می اومد مثل یک عالمه ستاره از آسمان اما من تنها بدون تو و بابایی توی خیابان سنایی قدمی می زدم و لباس قیمت می کردم و افسردگی می گرفتم و می گرفتم .

زندگی بی شما دو تا یعنی پوچی و هیچی ، سریع برگشتم شرکت رفته بودم آزمایش خون بدهم .

برایم یک شعر سرودی برای بابا اسی هم همین طور :

بابابابابا بابا اسی   ***********************    مامان ندا ندا ندا ندا ندا ندا

برای عمه شقایق هم یک اسم جالب گذاشتی البته همون اسمی بود که خودش تو را صدا می کرد اون به تو می گفت ناناسی حالا تو به خودش میگی شقایق ناناسی .

دیشب برای سه یا چهارمین بار من مجبور شدم دعوات کنم چون کار خطرناک می کردی وقتی دعوات می کنم خودم روانی می شم اما نیازه نیازه چاره ای نیست باید به خاطر خودت گاهی اوقات دعوات کنم .