کم خوابیدنهای شبانه
الان بیشتر از یک هفته است که شما دیگه شیر نمی خوری و توی این مدت شبها خیلی خیلی بد می خوابی و این خیلی برای خودت بد است و بعد هم برای من که صبحها می خواهم بروم سر کار خیلی داغون کننده است البته که خداوند قدرت خارق العاده ای در این زمینه ها به مادر می د هد اما باز هم این هم حدی دارد و گاهی اوقات آدم کم می آورد البته این کم آوردن زمانی شکل می گیرد که بیداریهای شبانه ات به دلیل خدایی نکرده دردی باشد مثلاً دیشب که انگشتت که لای در ماشین لباسشویی مانده خیلی درد می کرد و فکر کنم دلت هم درد می کرد و حسابی هم خوابت می اومد که نمی توانستی بخوابی و این خیلی بد بود حسابی اعصابم به هم ریخت جوری که الان هم که اومدم سر کار حال تهوع دارم کم خوابی و استرس به من فشار آورد و صبح زود بیدار شدن و آمدن سر کار از تو دور شدن خودش از همه سنگین تر است .
عزیز دل مامان امیدوارم یک روز که بزرگ شدی مامان را درک کنی و بدونی که من فقط برای خودت این همه دوری از خونه و تو را تحمل می کردم و نه هیچ چیز دیگر . . .