آدرينا شريفآدرينا شريف، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

آدرينا يعني عشق مامان و بابا

قصه ما - پارت 3

1390/2/26 13:22
نویسنده : مامان ندا
570 بازدید
اشتراک گذاری

من که گفتم بله خانواده بابایی یعنی مامان اشرف و بابا اصغر و عمه شقایق که اون موقع فنچ بود تشریف فرما شدند مشهد یک مراسم خواسگاری بسیار جالب و صحبتهایی بین دو دوست قدیمی که قبل از اینکه من و بابات وجود خارجی داشته باشیم با هم رفاقت داشتند و و صحبتهایی بسیار معمولی و البته ناگفته نماند که یک شوک بسیار به خانواده ها وارد شد را یاد م رفت بگم هر دوتا مامان ها یک شب تا صبح بیدار پای سجاده نشتتد و اشک ریختنتد نه اینکه فکر کنی ناراحت بودند نه فقط شوکه بودند مامان من از این بابت که یعنی دخترش اینهمه ازش دور می شه و می ره یک شهره دیگه و مامان اون از این بابت که می گفت من فکر نمی کردم تو یک روز از ندا خواسگاری کنی .

niniweblog.com

 

در هفت شهریور ١٣٨١رفتیم  حرم امام رضا و در یک شب رویایی بسیار بسیار زیبا که مصادف با تولد خانم فاطمه زهرا بود پای یک سجاده سفید پر از گلهای یاس و رز و مریم حاج آقای میلانی خطبه عقد را جاری کرد و از آن لحظه من و بابا محرم شدیم و فردایش رفتیم محضر و در حضور باباها ، عمو مرتضی (بابابزرگ زنعمو شیما که عموی بابا اصغر هم میشه ) و عمو نادر رسماً زن و شوهر شدیم و این تا آن لحظه مهم ترین حساسترین و شیرین ترین لحظه زندگیم بود .

niniweblog.com

بابا هنوز هم سرباز بود و بابا اصغر دنبال کارهاش بود که انتقالی اش را ردیف کند .

niniweblog.com

١٧ مهر ١٣٨١ یک مراسم نامزدی که از تهران هم کلی میهمان آمد و همه چی عالی بود . من اون زمان هم شاغل بودم و از ساعت ٧ شب به بعد که کارم تمام می شد تک و تنها می رفتم دنبال کارهای نامزدی همه چیز را با کمک خاله ویدا مرتب کردم همه چی زرشکی بود لباسم - دسته گلم - میز نامزدیم - خنچه ها و . . .

 

ادامه در پارت ٤

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

رخساره
26 اردیبهشت 90 13:40
عکس نوگل زندگیتان را در تابلو فرش ماندگار کنید .
حسنيه
26 اردیبهشت 90 16:47
واقعاً فداي اون قيافه ي جيگرت برم من كه هر وقت عكساتو ميبينم فقط غش و ضعف ميكنم عزيزم تولد يك سال و يك ماهگيت هم مبارك باشه ايشالا صد سال زنده باشي. دوستت دارم فراوون